با توام
با تو
مرد روزهای سخت.
با توام که حرمت شکستی
بهانه ساختی به بهای اینکه زخم هایم از کجاست
از هر جا که برای آرام تو بود
نبود؟
بود بود بود
اما جای خالی دستت بر سرم هنوز باقی است
جای خالی آغوش هنوز بر میانه آغوش اشکها باقی است
جای خالی نگفته هامان خالی است
تبرئه نیست
که دادگاه
خودیم
قاضی خداست
تبر به دست، می زنی به هر سوی
ریشم زدم
سبیل گذاشتم به قد تبر
تیر که از چله رها می کنی باید به جایی نشیند مرد
باید
چرا خود سپر کردی که زخم هم از خویش خورم هم از غیر
هم از خویش خوری هم از غیر
هم از خویش خوریم.....
واااااای نگو
به طلوع چشم دوختن
گذشت از شب می خواهد
بگذر، بیا و ببخش مرد وار
رازش به پهلویم بشکن
دنده ام بیرون بکش
به خدایمان بسپار
حوایم شو
هوایم شو
کجایی مرد که تکیه گاه می خواهم که گاه تکه ای می خواهم که گاه، تا نهایت زمان طول می کشد
تا نهایت خدا
تا ......
گذشته را بخشش لازم است، بخش کن دو بخش است
دستت محکم به میز مقابل بکوب
بخ-شش